يالثارات الحسين
ملعون كيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امام مهدي (عج) فرمودند: ملعون و نفرين شده كسي است كه نماز صبح را عمدا تاخير بياندازد تا موقعي كه ستارگان ناپديد شوند.

يکشنبه 30 11 1390 20:40
برچسب ها :
ان روزها

مادر ديروز دستم را چاقو بريد...چقدر سوخت...خونش بند نميامد...

ياد برادر شهيدم افتادم كه بدنش پر از تركش بود...

راستي مادر... ان روزها...جبهه...

تو كه پرستار بودي...خون دستهاي قطع شده را چگونه بند مياوردي؟

يکشنبه 30 11 1390 20:37
برچسب ها :
خط عشق 14

وقتي ميخواست به منطقه برود گفتم" دختري كه برايت در نظر گرفته ايم عقد كن بعد برو" گفت" تا 27 رمضان برميگردم و ازدواج ميكنم" گوسفندي خريدم تا در مراسم عقد كنان محمد جلوي پاي عروس و داماد قرباني كنم.تا 27 رمضان صبر كردم.اما دران روز پيكرش را از منطقه اوردند.

راوي:پدر شهيد محمد اسماعيل زاده

كتاب شهرگان شهر نويسنده:سيمين وهاب زاده مرتضوي

يکشنبه 30 11 1390 20:36
برچسب ها :
حديث

امام صادق (ع) فرمود: فضيلت اول وقت (نماز) بر اخر وقت همچون فضيلت اخرت بر دنياست

يکشنبه 30 11 1390 20:35
برچسب ها :
خط عشق 13

وقتي پدر به خانه مي امد با من و خواهرم بازي ميكرد و مدت ها سرگرم ميشديم.وقتي او خسته ميشد و ماهنوز مشتاق بازي كردن باو بوديم خودش رابه مردن ميزد.ما پاورچين پاورچين ميرفتيم طرفش و او يكدفعه از جا ميپريد ومارا ميترساند.ترسي توام با خنده وشادي.وقتي پيكر اورا از منطقه اوردند مارا هم براي ديدن او به معراج بردند.به خواهرم گفتم:"بيا بريم بابا رو ببوسيم" گفت"نه !باز بابا بلند ميشه و مارو ميترسونه

راوي:فرزند شهيد محمد كفايي

كتاب شهرگان شهر نويسنده:سيمين وهاب زاده مرتضوي

يکشنبه 30 11 1390 20:33
برچسب ها :
خط عشق 12

بعد از سالگرد شهادت برادرم محمد مراسم ازدواج من با دوست و همرزم او بود. غلام رضا _برادر ديگرم_براي اولين بار به منطقه اعزام شده بود.به او پيغام دادم براي شركت در مراسم ازدواجم برگردد.جهيزيه ام را در حياط چيده بودند.باربرهاآماده ي حمل آنها بودند كه خبر آوردند پيكر غلامرضا را از منطقا آورده اند.او به قولش عمل كرد.

راوي:هواهر شهيد غلامرضا سلامي

كتاب شهرگان شهر نويسنده:سيمين وهاب زاده مرتضوي

شنبه 29 11 1390 20:2
برچسب ها :
خط عشق 11

ازمنطقه امده بود .براي اينكه غبار راه را ازتن بزدايد به حمام رفت.من نيز به دنبالش رفتم تا هم بيشتر ببينمش وهم در شستشو كمكم كند.زخم هاي متعددي كه بر پشت داشت حالم را دگرگون كرد.پرسيدم"اين زخم هاچيه؟" با دست پاچگي گفت"چيزي نيس.در منطقه پشه زياده.اين اثر نيش پشه هاس" قانع نشدم.ولي سكوت پيشه كردم.دلم در تبو تاب بود.تا بالاخره يكي از همرزمانش راديدم.از او درباره ي زخم هاي پشت پسرم پرسيدم.گفت"درعمليات احمدرضا محورها را باز ميكرد و از لابه لاي سيم خاردار عبور ميكرد. زخم هاي تنش اثر فرورفتن سيم خاردار به بدنشه"

راوي:پدر شهيد احمد رضا قدبي

كتاب شهرگان شهر نويسنده:سيمين وهاب زاده مرتضوي

شنبه 29 11 1390 20:1
برچسب ها :
درباره وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم سلام.من از هرچی خوشم بیاد توی وبلاگم میگذارم.گاهی از خودم چیزی میسازم و مینویسم.گاهی جایی مطلب جالبی میبینم مینویسم تاشمادوستانم بخونید.من قصد ندارم مطلب کس دیگه ای رو به اسم خودم بنویسم.درضمن مطالبم رو کوتاه انتخاب میکنم و توی وبلاگ میگذارم چون جوونای حالا مثل خودم حوصله خوندن مطالب زیاد رو ندارن پس بهتره چکیده ی داستان ها رو بخونن و عبرت بگیرن.امیدوارم تمام مطالب وبلاگم رو بخونید.راستی نظر یادتون نره
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 54426
تعداد نوشته ها : 80
تعداد نظرات : 71
کد پیغام خوش آمدگویی
✿ کد صوتی مهدوی برای وبلاگ شما ✿

پخش زنده
X