من نميگويم چه شد گويند در چشم علي سيل دشمن بود پيدا فاطمه پيدا نبود
ديد دشمن فاطمه جان عليست بلكه باجانش نگهبان عليست
گفت بايد جان حيدر را گرفت از علي دخت پيمبر را گرفت
ديد جان مرتضي پشت دراست از امام خويش هم تنهاتراست
برگل ياس ولايت تاختند لاله را با غنچه پرپر ساختند