دي ماه سال 59بود كه پيكر مجروح يك نوجوان مشهدي رابه بيمارستان سرپل ذهاب در پادگان ابوذر آوردند.در دست او يك نيزه ي عراقي فرورفته بود كه تقريبا مچ او را ازساعد جدا ميكرد.در نبردي تن به تن اين حادثه واقع شده بود.وقتي دكترها تصميم به قطع دست او گرفتند فرياد زد"اگر دستم را قطع كنيد همه شما را ميكشم.من دستم را براي جنگ ميخواهم"
به هر تقديري بود دست او پيوند زده شد و او پس از مدت كوتاهي دوباره به جبهه برگشت.پانزده روز بعد در كمال ناباوري جسد غرقه به خون اين نوجوان را به بيمارستان آوردند كه به روي مرگ لبخند زيبايي زده بود
كتاب سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي