الان كه اين وصيت نامه را مينويسم چند روزي ديگر به شروع عمرم باقي نمانده.بدانيد كه مرگ من شروع زندگي من است و اين آخرين لحظات چقدر برايم شيرين است...
ومن ميخواهم بانثار اين قطره ي خون به معشوقم برسم!معشوقي كه سالهاست در انتظار ديدن اويم.به معشوقي كه به انسان هستي داد و انسان را خلق كرد.
(پانويس كتاب مطلب جالبي نوشته بود كه تصميم گرفتم برايتان بنويسم:
چند روز پس از پذيرش قطعنامه 598 (سحرگاه يكم مرداد 1367)بعثي ها دوباره تا روي جاده اهواز-خرمشهر آمده بودند.واگر دلاوري هاي تيپ الزهرا از لشگر سيدالشهدا نبود شايد به شهر اهواز هم ميرسيدند.آن روز تيپ الزهرا در حوالي سه راه كوشك (محل يادمان شهداي خمسه كوثر)بيش از يكصد شهيد داد كه يكي از روايات جالب اين شهادت شهادت خمسه كوثر است.
يكي از كاميون هايي كه بيش از سي بسيجي داخل آن بودند هدف تير مستقيم تانك قرار گرفت و با اينكه همه ي آن سي نفر مجروح شدند و از بار كاميون خون ميريخت اما فقط و فقط پنج سيدي كه در بين بچه ها بودند شهيد شدند و بقيه كه بعضا بيش از صد تركش هم خورده اند زنده ماندند و اين نقطه از كره خاكي به نام اين پنج سيد ثبت گرديد.شهيد عليرضا جوزي يكي از اين پنج شهيد است كه چهارده سال سن داشت)
كتاب سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي
اكنون كه به نداي رهبر لبيك ميگويم راهي جبهه هاي حق عليه باطل شده ام.همان طور كه آيت الله طالقاني فرمودند:"از اين كه عزيزان ما كشته ميشوند ولي ما هنوز زنده هستيم".من از زنده ماندنم خجالت ميكشم.اميدوارم كه خداوند متعال مرا جزو سربازان انقلاب قرار دهد.
كتاب سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي
خيلي وقت بود خواستم بگم راجع به اتفاقاتي كه براي مردم ميانمار افتاده خيلي ناراحت شدم.و بگم كه ازشون حمايت ميكنم.نشد.حالاهم كه خيلي از هموطنان آذربايجانيمون گرفتار زلزله شدن.
آمدم بگم به خانواده هاي كسايي كه داغدارن تسليت ميگم و براي بازمانده هاي زلزله دعا ميكنم.
خيلي ناراحتم...