دوستان تبياني فقط براي يه لحظه صوت وبلاگم رو گوش كنيد.بخدا دل آدم رو ميلرزونه.منكه توفيق رفتن به شلمچه رو تاحالا نداشتم.از خودم خجالت ميكشم.واقعا شرمنده ي شهدا هستم
لبيك يا رسول الله
الان كه اين وصيت نامه را مينويسم چند روزي ديگر به شروع عمرم باقي نمانده.بدانيد كه مرگ من شروع زندگي من است و اين آخرين لحظات چقدر برايم شيرين است...
ومن ميخواهم بانثار اين قطره ي خون به معشوقم برسم!معشوقي كه سالهاست در انتظار ديدن اويم.به معشوقي كه به انسان هستي داد و انسان را خلق كرد.
(پانويس كتاب مطلب جالبي نوشته بود كه تصميم گرفتم برايتان بنويسم:
چند روز پس از پذيرش قطعنامه 598 (سحرگاه يكم مرداد 1367)بعثي ها دوباره تا روي جاده اهواز-خرمشهر آمده بودند.واگر دلاوري هاي تيپ الزهرا از لشگر سيدالشهدا نبود شايد به شهر اهواز هم ميرسيدند.آن روز تيپ الزهرا در حوالي سه راه كوشك (محل يادمان شهداي خمسه كوثر)بيش از يكصد شهيد داد كه يكي از روايات جالب اين شهادت شهادت خمسه كوثر است.
يكي از كاميون هايي كه بيش از سي بسيجي داخل آن بودند هدف تير مستقيم تانك قرار گرفت و با اينكه همه ي آن سي نفر مجروح شدند و از بار كاميون خون ميريخت اما فقط و فقط پنج سيدي كه در بين بچه ها بودند شهيد شدند و بقيه كه بعضا بيش از صد تركش هم خورده اند زنده ماندند و اين نقطه از كره خاكي به نام اين پنج سيد ثبت گرديد.شهيد عليرضا جوزي يكي از اين پنج شهيد است كه چهارده سال سن داشت)
كتاب سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي
اكنون كه به نداي رهبر لبيك ميگويم راهي جبهه هاي حق عليه باطل شده ام.همان طور كه آيت الله طالقاني فرمودند:"از اين كه عزيزان ما كشته ميشوند ولي ما هنوز زنده هستيم".من از زنده ماندنم خجالت ميكشم.اميدوارم كه خداوند متعال مرا جزو سربازان انقلاب قرار دهد.
كتاب سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي
خيلي وقت بود خواستم بگم راجع به اتفاقاتي كه براي مردم ميانمار افتاده خيلي ناراحت شدم.و بگم كه ازشون حمايت ميكنم.نشد.حالاهم كه خيلي از هموطنان آذربايجانيمون گرفتار زلزله شدن.
آمدم بگم به خانواده هاي كسايي كه داغدارن تسليت ميگم و براي بازمانده هاي زلزله دعا ميكنم.
خيلي ناراحتم...
آهاي مسلمونا...
شماهايي كه زحمت ميكشيد و مياييد توي وبم حالا كه تا اينجا امدين پس به قسمت حاشيه ي وبلاگم نگاه كنيد و از توي ليست يك بخش هست به اسم (چه كسي ميتونه اين معادله رو حل كنه) بازش كنيد و كمي وقت عزيزتون رو بگذاريد پاي خوندن اين قسمت
باتشكر
چشم هايم از دلم رنجيده اند هرچه را دل خواست آنها ديده اند
درعوض يك كار مشكل خواستند ديدن موعود از دل خواستند
چون نباشد دل پي درياي نور بسته باشد ديده هنگام ظهور
مهديا دل راخودت ياري بده چشمهايم را تو دلداري بده
ميلاد امام زمان حضرت مهدي (عج) رو به شما تبريك ميگم
دي ماه سال 59بود كه پيكر مجروح يك نوجوان مشهدي رابه بيمارستان سرپل ذهاب در پادگان ابوذر آوردند.در دست او يك نيزه ي عراقي فرورفته بود كه تقريبا مچ او را ازساعد جدا ميكرد.در نبردي تن به تن اين حادثه واقع شده بود.وقتي دكترها تصميم به قطع دست او گرفتند فرياد زد"اگر دستم را قطع كنيد همه شما را ميكشم.من دستم را براي جنگ ميخواهم"
به هر تقديري بود دست او پيوند زده شد و او پس از مدت كوتاهي دوباره به جبهه برگشت.پانزده روز بعد در كمال ناباوري جسد غرقه به خون اين نوجوان را به بيمارستان آوردند كه به روي مرگ لبخند زيبايي زده بود
كتاب سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي
مادرم!اگر من شهيد شدم برايم جامه سياه نپوشيد چون من در راه اسلام شهيد شده ام.برايم گريه و زاري نكنيد.برادرانم به ميز ونيمكتي كه پشت ان نشسته و درس مي خوانيد بنگريد كه از پشت همين ميز و نيمكت ها دانش اموزاني بر خاسته و جانشان را فداي امام و ملت ايران كرده اند.پس با درس خواندن ارزش آن ها را پاس بداريد.
كتاب سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي
اندازه پسر خودم بود.سيزده چهارده ساله.وسط عمليات يك دفعه نشست.گفتم "حالا چه وقت استراحته بچه؟"گفت"بند پوتينم شل شده ميبندم راه ميفتم"
نشست ولي بلند نشد.هردوپايش تير خورده بود.براي روحيه ما چيزي نگفته بود.
كتاب سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي
حضرت زهرا(س) سخت زشت و قبيح مي شمردند كه حتي بعد از مرگ هم نامحرم به حجم بدن زنان ولو از روي پوشش و حجاب نگاه كند.اولين كسي كه در اسلام تابوت براي جنازه اش قرار داده شد فاطمه زهرا(س) بود.
وسائل الشيعه.ج2.ص876-برگرفته از كتاب حريم ريحانه
روز مادر و ولادت حضرت زهرا برهمه شما مبارك