حضرت زهرا(س) سخت زشت و قبيح مي شمردند كه حتي بعد از مرگ هم نامحرم به حجم بدن زنان ولو از روي پوشش و حجاب نگاه كند.اولين كسي كه در اسلام تابوت براي جنازه اش قرار داده شد فاطمه زهرا(س) بود.
وسائل الشيعه.ج2.ص876-برگرفته از كتاب حريم ريحانه
روز مادر و ولادت حضرت زهرا برهمه شما مبارك
من نميگويم چه شد گويند در چشم علي سيل دشمن بود پيدا فاطمه پيدا نبود
ديد دشمن فاطمه جان عليست بلكه باجانش نگهبان عليست
گفت بايد جان حيدر را گرفت از علي دخت پيمبر را گرفت
ديد جان مرتضي پشت دراست از امام خويش هم تنهاتراست
برگل ياس ولايت تاختند لاله را با غنچه پرپر ساختند
پيشاني بند بسته پرچم دست گرفته بود و بي سيم را هم روي كولش.خيلي با نمك شده بود.گفتم:خودت رو مثل علم درست كرده اي ميدادي روي لباست راهم بنويسند.پشت لباسش را نشان داد.نوشته بود"جگر شيرنداري سفر عشق نرو"
گفتم :به هرحال اصرار بيخود نكن.بي سيمچي لازم دارم ولي تورا نميبرم چون هم سنت كم است هم برادرت شهيد شده!با ناراحتي دستش را گذاشت روي كاپوت ماشين و گفت: باشه نميام ولي فرداي قيامت شكايتت را به فاطمه زهرا (س) ميكنم.ميتوني جواب بده!
گفتم:برو سوارشو
در بحبوحه ي عمليات پرسيدم:بي سيم چي كجاست؟ گفتند:نميدانيم نيست.به شوخي گفتم: نكنه گم شده حالا بايد كلي بگرديم تا پيداش كنيم.بعد عمليات نوبت جمع اوري شهدا شد.يكي از شهدا تركش سرش را برده بود.وقتي برگردانديمش پشت لباسش نوشته بود"جگر شير نداري سفر عشق مرو"
سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي
رضايت نامه رو گذاشت جلوي مادرش
_چه امضا بكني چه نكني من مي رم!اما اگه امضا نكني من خيالم راحت نيست شايد هم جنازه ام پيدا نشه.
در دل مادر آشوبي به پا شد.رضايت نامه را امضا كرد.پسر از شدت ذوق سربه سر مادرش مي گذاشت.
_جنازه ام رو كه اوردند يه وقت خودت رو گم نكني.بيهوش نشي ها.چادرت روهم محكم بگير.
كتاب سيزده ساله ها.نويسنده:هادي شيرازي
ديگر سخنم با خواهران است.آخر تا كي چقدر شهد وصيت كنند كه خواهران حجاب حجاب چرا از زينب و زهرا(س) درس نمي آموزيد.ديگر بقيه با وجدان خودتان.آخر كمي هم به اخرت فكر كنيد.
شهيد علي رضا جاموسي
الا اي چاه يارم را گرفتند گلم باغم بهارم را گرفتند
چرا دلتنگ اين غربت نباشم؟ همه دارو ندارم را گرفتند
***
علي مرد انجا كه در پشت در همه هستي حيدر افتاده بود
يا فاطمه (س)
سلام.از درخواستهاي زياد شما ممنون.(از فعل هاي معكوس بود.)يادتونه گفتم رفتم كربلا؟گفتم يك عالمه حرف دارم اگه بخوايين براتون بگم؟هيچ كس نخواست.اما ميگم.ميدونيد براي هركي خواستم بگم نتونستم.واقعا قابل گفتن نيست.ديشب داشتم يك كتابو ميخوندم كه اين شعر رو ديدم.واقعا به درد من ميخوره.بخدا شعرش راسته همش حرفهاي خودمه:
ميگن كه از حرم بخون آخه بگيد من چي بگم تا كربلايي نشدين نميدونين من چي ميگم
تا وقتي قسمتت نشه زيارت كوي حسين نميدوني من چي ميگم زخاك بين الحرمين
بايد تو بين الحرمين يك شب تنفس بكني تا معني عاشقي رو اونجا خودت حس بكني
نزديك شهر كربلا همين كه زائر ميرسه دلش خدايي ميشه و تو حالتي مقدسه
ازبين نخلستون هايي كه دور كربلا پره يه گنبدي پيدا ميشه كه عقل و هوش و ميبره
آدم خيال ميكنه كه بازم داره خواب ميبينه اصلا باورش نميشه گنبد ارباب همينه
گريه بي امونه و حال خراب زائرا ارباب مهربونه و خوش آمد مسافرا
يكي به سينه ميزنه يكي مي افته روزمين اون يكي فرياد ميزنه گنبد عباس و ببين
يكي به سينه ميزنه اون يكي مشغول نگاه يه زائري داد ميزنه ميخوام برم به قتلگاه
تو حرم امام حسيت تو فارغ ازما ومني دوست داري كل عمرتو به شيش گوشه زل بزني
دختر 6ساله حضرت اباعبدالله الحسين (ع) در مجلس يزيد با آستين خود روي خود را گرفته بود و اشك ميريخت.يزيد پرسيد چرا گريه ميكني؟ فرمود:چگونه گريه نكند كسي كه پوشش و نقابي براي او نيست كه صورت خود را از تو و حضار مجلست بپوشاند
ترجمه نفس الهموم.ص221(برگرفته از كتاب حريم ريحانه)
امام صادق (ع) فرمودند: از زنهاي مردم پرهيز داشته باشيد تا زنهاي شماهم پاك بمانند
امام علي (ع): خداوند لعنت كند كسي را كه غيرت ندارد
رسول خدا (ص):هنگامي كه زني آرايش كرده و معطر از خانه خارج شود و شوهرش به اين كار راضي باشد به ازاي هر قدمي كه زن برميدارد خانه اي دراتش براي شوهرش بنا ميشود
در فرهنگي كه در ان انسان پوك و پوچ است و از معنويت خالي است و همان تن و جسم اوست و دست و چشم لباس چه شكلي ميتواند داشته باشد؟پيداست كه لباس وسيله اي براي پوشش تن نيست بلكه براي آرايش ان است.در چنين حال و هوايي كه شخصيت زن به نمايش جسم اوست لباس او بايد تنگ باشد تا همچون لعاب نازكي روي جسم او كشيده شود و خصوصيات جسماني اورا محو نسازد و بايد كوتاه باشد تاهرچه بيشتر او را نپوشاند.لباس نه خانه تن بلكه پوست دوم اوست و لباس به تن ميكنند تا با كمك ان برخي از اندام خود را "قالب" و برخي را "قاب" بگيرد
غلامعلي حدادعادل.فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي.ص33